shit

​​​​​​به قول یکی از دوستا نیازمند رفرشم 

رفیق دل از کجا، جان از کجا، رفرش از کجا؟ 

​​​​​​خودمم فک نمی کردم شلغم پخته یه روزی بشه زخم خاطرات و زهر هلاهل ....

​

​​​​​​حال پدر بد است

مگر حال ما خوب است ؟ 

نوچ

​​​​​​آهنگ میرزا کوچک خان را گوش می دهیم، تاریخ جنگل را می خوانیم و دل مان می لرزد برای آن خاک و میرزا و همرزمانش ...

​​​​​

چشماش مهربونه، خنده اش دل دل دل 

اما 

بین این چشا و خنده ها یه حسی هی جووونه میزنه که نکنه از من بگیرنش 

نکنه

نکنه

؟؟؟؟؟؟؟

امروز تو مطب دکترِ بابا تو خلسه خودم باورم شد همش خیال ه که حالم خوب ه اتفاقن روحا خیلی خسته و داغون م. انقد که یادم رفته مسیر زندگی خانوادگی، عاطفی، آیندم رو گم کردم .

تصمیم تصمیم تو بود. تصمیم گرفتی بسوزی و آب شوی روی تن و جان خودت

برای فرزندانت صبوری خواهانم.

شوک بدی بود. نمی دانم خاله فرنگیسم چرا هیچ وقت دنیایش آرام نیست.

شکایت کردم

وکیلمم رفیق است و جدی 

در این برهه زمانی بی دلیل نیست من موکلشم و او وکیلم و چقدر حرف داریم برای گفتن به هم و یاد گرفتن از هم.

بگذار خیال کنم پای کس دیگری در میان بود ...